دلتنگی هایم را بعد از بيست و چهار سال ریختم پای همین درخت تلکا تا شاید کودکان پس فردا که بزرگ شدند دستانشان را برای غصه هایمان بالا تر از سنشان نیاورند و من برای تنهایی هایم مجازت نشوم .
انگار حرفهایم را با مزه تلخ محبت قورت نداده بالا آوردم و ریختم پای بدبختیهای شما
زبانم از 3بعد از ظهر تا 7 شب برای فردای خودم می چرخد و خدا دست نوشته هایمرا روی سینه هایم حک می کند تا شاید درس عبرتی شود برای بی انصافی های تان .
زنگ دلت که به صدا در می اید تازه مفهوم یک بغل بی کسی را با تمام چشمانت می بینی و عینک خوش بینی هایم را سیاه می بینی
زبانت را با دلت هم صدا کن انگار دنیا مالتوست ،اما رنگ دیوار ثریا را با موز سیاه می کنی و رو به امامت نماز نیازت را ادانمی کنی
.بگو تا کجای دنیا با خودم کلنجار برم هی نقطه سر خط نقطه سر خط
آهای چوب خطم پر شده و نیازم ناتمام ماند.
برایم حدیث عشق و خوب بودن را نشانه میروی ولی من تنهایم را رو به صلیب می برمتا هق هق گریه های مادرم را با گوش های که 12 سال با سرب پر شده نشنوم .
امشب دلت را حواله کن به تلکا تا شاید همسایه ثریا شویم و روحم را در سایه ثریا نوازش کنی . منتظر دستان سرد بی روحتمی مانم تا تب روحم را به منفی 31 برسانی و زندگی را با ...نه نه بی تو بودن تجربه کنم .
هیس هیس!!: یک نفر برای متولد شدن نفسشبه شماره افتاد :
سکوتم را که می شکنم و خودم را اعدام می کنم پای شما و...
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : درخت , دلتنگ , دلتنگي ,
انگار راهی برام نمونده جر: صبوری توی این زندگی ِ- خانهِ - خودم- خدمت به خلق- خمودی -خائن- نمی دونم شاید خدا داره بهم می خنده شایدم اصلا حواسش به من نیست
اگه دیدید یا باهاش ارتباط بر قرار کردین بهش بگین :خدا یکی چشم انتظارته
رفت انگار باید منم برم اماکجا ؟آروم گرفت اما من؟؟؟؟؟
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : ستون , دل نوشته , گلايه نيست , خدا , ,
انگار راهی برام نمونده جر: صبوری توی این زندگی ِ- خانهِ - خودم- خدمت به خلق- خمودی -خائن- نمی دونم شاید خدا داره بهم می خنده شایدم اصلا حواسش به من نیست
اگه دیدید یا باهاش ارتباط بر قرار کردین بهش بگین :خدا یکی چشم انتظارته
رفت انگار باید منم برم اماکجا ؟آروم گرفت اما من؟؟؟؟؟
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : ستون , دل نوشته , گلايه نيست , خدا , ,
تو دلتنگی های روزگار هنوز چشمام به در مونده تا بگه :هستم مطمئن باش .از حرم اقا گفتم اما انگار زدم به کوچه فهمیده راست نه نه نه ....نمی دونم شایدم تو لی لی روزگار تنهاییم جا موندم . فقط بگید چشام تو پاشنه در اقا جا مونده و لی لی هم دلش برای بازی بچه گانه تنگ شده .
فدای چشمای پر سوال بی جواب خودم بشمیا نشم که فرقی نمی کنه .هنوز منتظرم......
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : دلتنگي , لي لي پوت ,
تو دلتنگی های روزگار هنوز چشمام به در مونده تا بگه :هستم مطمئن باش .از حرم اقا گفتم اما انگار زدم به کوچه فهمیده راست نه نه نه ....نمی دونم شایدم تو لی لی روزگار تنهاییم جا موندم . فقط بگید چشام تو پاشنه در اقا جا مونده و لی لی هم دلش برای بازی بچه گانه تنگ شده .
فدای چشمای پر سوال بی جواب خودم بشمیا نشم که فرقی نمی کنه .هنوز منتظرم......
می پسندم0نمی پسندم 0 برچسب ها : دلتنگي , لي لي پوت ,